همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست

ساخت وبلاگ
حالا از پیام های عجیبش که می فرسته بگذریم....دیروز (جمعه ) یه مساله ای رو مطرح کرد به عنوان تمرین ....امروز یه جوری تو نقش فرو رفتم که وقتی فهمید چی کار کردم و همه اش فیلم بوده ، کف و خون قاطی کرد :))) هم خوشش اومده بود هم شوکه شده بود!!!و روزی بود که هی به زور باید جدا می کردمش از خودم . هیچ وقت ازین کارا نمی کرد با این که حسش رو داشت ولی خب ‌...آخرش عصری تو پیام هایی که رد و بدل میشد خواهش کردم یکم متوجه حد و حدود ها باشه ....ولی در کل برام قابل احترامه ....اگر قبل تر بود گارد شدیدی به خودش و کاراش می گرفتم ولی دیگه خسته تر از اونم که بخوام واکنش خاصی نشون بدم تو زندگیم.... به قول دوستم که همیشه نصیحتی با این مضمون داره " یکم گاردت رو بیار پایین" همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 20:46

یه موج جدیدی از انرژی تو وجودم حس می کنم. حتی یه شیطنت کمتر دیده شده و دور از تصور نسبت به شخصیت ام! و انقدر واضح و زیاده که با وجود خوددار بودن ذاتی ام ، نمیتونم پنهانش کنم .دو سه روز قبل همزمان با آهنگ یه ویدیو گرفتیم با همکارم و چقدر همه متعجب بودن از رفتارها و شیطنت من :)))۲۳ اسفند یه شیفت آف میشم .میرم خرید . یه مقدار پس انداز مابقی شال و لواشک و رسیدگی به گوشی ام ....به پسرک آدامس فروش شیطون شکلات میدم و پول و وقتی میخواد پیاده شه براش دست تکون میدم و اونم همین طور ^_^______تا می بینمش می پرسم مشکلش چی بوده و بعد از توضیحاتش ، یه درمان سخت و دردناک اما موثر شروع میشه براش .... خیلی خوب همکاری می کنه .وسطش برام شعر می خونه از مارتیک.از سنش و شرایط زندگیش می پرسم و برام میگه . میگم پس تو مرحله خطرناکی هستی که ممکنه تصمیم اشتباه بگیری .یه جاهایی میگم ببین! خیلی خوش سلیقه ای ولی شرایط سخت و بدی در پیش داری با یه آدمی رو به رو هستی که نه به ازدواج اعتقاد داره نه به دوستی ‌....****چند دقیقه بعد می پرسه ویژگی های یه رابطه خوب چیه به نظرت ؟ میگم این برمی گرده به سوال قبلی که اصلا اعتقادی ندارم بهش که بخوام استاندارد براش تعریف کنم . بعد قاه قاه می زنم زیر خنده که خوشت اومد چطوری هم جواب دادم هم ندادم ؟****ازش می پرسم چطوری چند وقت قبل اومده برای یکی دیگه از من خواستگاری کردی ، سختت نبود؟! میگه واقعیتش از یه طرف راحت نبود از یه طرف می گفتم ایکس این پسر رو نمی پسنده و چون به من گفته بود و چند بار تماس گرفته بود ، اخلاقا باید ازت می پرسیدم و وقتی محکم جواب دادی قصد ازدواج نداری ، خیالم راحت شد....*****میگه من اگر کسی رو دوست داشته باشم روش غیرتی میشم . میگم چطوری مثلا ؟ میگه باید همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 20:46

۱_ فکر کنم ۱۰_۱۴ روزی میشه واسه گنجشک کوچولو های کپلی نون خرد می کنم . چقدر دوستشون دارم . وقتی می بینم نون ها تموم شدن ذوق می کنم از استقبالش و بیشتر حس ایکس بزرگ رو می فهمم که دوست داره غذا نَمونه . ۲_یه لاک خیلی خوش رنگ زده ... جوانتر و دوست داشتنی تر از سن و سالشه . با هم گپ می زنیم . وقتی میخواد بره تشکر می کنه از انرژی مثبتی که گرفته .۳_ به ندرت ممکنه از حرف کسی قند تو دلم آب بشه .... ولی به معنای واقعی این اتفاق روز گذشته افتاد .... به نوعی کارش به روانشناسی ربط داست و ریز به ریز تحلیل هاش واسه ام جالب بود ‌.. یه انرژی خاص و متفاوت داشت از طرفی داستان عجیب غریب زندگیش نکاتی داشت که من عمیقا مایل بودم بشنوم .... ۴_ بهم میگه یه شکلات تو کیفم گذاشته به مناسبت ولنتاین .... و وقتی میرم سر کیفم می بینم دو تا گیره ی سر با کلی عشق و انرژی مثبته ... حس انرژی و عشقی که پشت این کارش بوده غیرقابل وصف هست ... دلم میخواد منم یه حرکت هایی بزنم #خدایا شکرت ...#زیر درخت خرمالو همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 14:17

۲ اسفند ۱۴۰۱

با خودم کلنجار می رفتم برم بگم "این مسیر من نیست ، خداحافظ!" . از شب تا صبح این سناریو تو ذهنم تکرار میشد .

و صبح ! اتفاقات عجیبی افتاد ...!

آنقدر سریع و عجیب که انگار بارها براش هماهنگی اتفاق افتاده بود !!!!

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 14:17